در نشان دادن آن حضرت است علامت امام را به ابو بصیر:
در کشف الغمّه از دلائل حمیرى نقل شده که ابو بصیر گفت: روزى در خدمت مولاى خودم حضرت صادق علیه السّلام نشسته بودم که آن حضرت فرمود: اى ابو محمّد! آیا امامت را مىشناسى؟گفتم: بلى و اللّه الّذى لا اله الا هو تویى امام من و دست خود را بر زانو یا ران آن حضرت نهادم.
فرمود: راست گفتى امام خود را مىشناسى، پس چنگ زن به دامان او و متمسّک شو به او.
پس گفتم: مىخواهم که علامت امام را به من عطا فرمایید
فرمود: بعد از معرفت علامت براى چه مىخواهى؟
گفتم: ایمان و یقینم زیاد شود.
فرمود: اى ابو محمّد! گاهى که به کوفه مراجعت کردى خواهى یافت که اولادى از براى تو شده به نام عیسى و بعد از او اولادى دیگر شود به نام محمّد و بعد از این دو پسر، دو دختر براى تو خواهد شد، و بدان که این دو پسر تو نامشان نوشته شده نزد ما در صحیفه جامعه در عدد اسامى شیعیان و نام پدران و مادران و اجداد و انساب ایشان و آنچه متولّد شود تا روز قیامت. پس حضرت صحیفهاى بیرون آورد که رنگ آن زرد بود و به هم پیچیده بود. (۱)
در علم آن حضرت است به نطق حیوانات:
و نیز در آن کتاب است، روایت است از صفوان بن یحیى، از جابر که گفت: نزد حضرت صادق علیه السّلام بودم، پس بیرون شدیم با آن جناب که ناگاه دیدیم مردى بزغالهاى را خوابانیده که ذبح کند، آن بزغاله چون حضرت را دید صیحه کشید، حضرت فرمود به آن مرد که: قیمت این بزغاله چیست؟ گفت: چهار درهم.
حضرت از کیسه خود چهار درهم در آورد و به او داد و فرمود: بزغاله را رها کن براى خودش، پس گذشتیم. ناگاه برخوردیم به شاهینى که عقب درّاجى را گرفته صید کند، آن درّاج صیحه کشید، حضرت صادق علیه السّلام اشاره کرد به آن شاهین با آستین خود، آن شاهین از صید درّاج گذشت و برگشت.
من گفتم: ما امرى عجیب دیدیم از شما.
فرمود: بلى همانا آن بزغاله که آن شخص او را خوابانیده بود ذبح کند چون نظرش بر من افتاد گفت: استجیر باللّه و بکم اهل البیت، ممّا یراد منّى طلب مىکنم از خدا و شما اهل بیت که مرا رهایى دهید از کشتن، و درّاج نیز همین را گفت، و اگر شیعیان استقامت داشتند هرآینه مىشنوانیدم به شما منطق طیر را. (۲)
(۱) بحار الأنوار، ج ۴۷، ص ۶۴ به نقل از امالى طوسى.